چند اشاره از مترجم:
(این متن در آذر/1387 بازنویسی شد.)
# ایننوشته، برگردانیاست از مقالهی:
« دربارهی اهميتِ همچنان كنونيِ انسانشناسی»
( Zur Aktualität der Anthropologie )
نوشتهی Wolf Lepenies
كه دركتابِ « آيندهی فلسفه » (Die Zukunft der Philosophie ) بهكوششِMarlis Gerhard و از سوی نشر ِ Neue editinlistدرسال 1971 در آلمان چاپ شده است.
# اين نوشته ، همانجور كه پيداست در سال 1975، درست30سال پيش، درآلمان چاپ شد. نويسندهی آن را نمیشناسم ولی خودِ نوشته در كتابی چاپ شد كه نوشته های برخی از انديشه ورزان نسبتا" جدّیِ آلمان هم درآن گِردآورده شدهاند. با وچود اين كه با برخی ديدگاه های نويسنده نمی توانم موافق باشم ولي ديدم كه اين نوشته، دارای چند نکتهی سودمند است :
- این نوشته به عاملِ انسان همچون«مسئله»ای توجّه میكند و ميخواهد توجّه ديگران را هم به اين مسئلهی مهم بكشاند.
- این نوشته - اگرچه بهطور فشرده - اشاره هایی به رَوَندِ شکلگیریِ دانشِ انسانشناسی در آلمان می کند، و دراین باره دشواریهایی را که بر سرِ راهِ دانشِ انسانشناسی در این کشور وجود داشته و دارند، تا اندازهای نشان می دهد. از جمله :
- دشواری در زمینهی معنای دانش ِانسانشناسی :
پیداست که، هنوز هم این دانش نتوانسته است چنان تعریف روشنی از خود بهمثابهِ یک علم بهدست دهد که بتواند مرزهای میان آن و دیگر رشتههای علمی را، که مدّعی ِپرداختن به انسان هستند، چنان بهروشنی تعیین کند تا بشود آن را دانشی مستقل و مشخّص نامید.
برای مترجم، این پرسش البتّه هست که «اینگونه» کوششهای بشر برای اینگونه «شناخت»ها را تا چه میزان میتوان بهراستی دانش، در مفهومِ ویژهی آن، نامید.
- دشواری در زمینهی معنای انسان :
بهروشنی میتوان دریافت که این دانش هنوز هم نتوانسته است چنان معنایی از انسان بهدست دهد که دستِکم خود در بارهی آن یکپارچهگی داشته باشد. و نیز میتوان دید که چهگونه انسانها خود، بهپیروی و یا متأثّر از «منافع »: منافع طبقاتی، سیاسی، صنفی، و . . . بر سر شناخت و تعریف از انسان، با یکدیگر جدال میکنند و هر یک تلاش دارند تا مُهر و نشان خودرا بر شناخت و تعریف از انسان بکوبند!
با اینهمه، نمیتوان پنهان کرد که در میان آنانی که در زمینهی این دانش کار میکنند کم نیستند کسانی، که میکوشند در راهِ شناختِ انسان، تاآنجا که امکان دارد از تأثیرِ«منافع» برکنار بمانند و یا این تأثیر را کاهش دهند؛ و درست فقط همین افراد هستند که دستآوردهای پژوهشهای انسان شناسیکشان دارای ارزشاند.
# با همهی دستآوردهای خوبِ دانشِ انسانشناسی، باید ولی به خطرهایی نیز اشاره کرد که مبالغه در بارهی جایگاهِ این رشتهی علمی و میزانِ ارزشِ دستآوردهای آن، برای فرد و جامعه بار آورده و خواهدآورد. یکی از این خطرها این است که این مبالغهها میتوانند بر این حقیقت سایه اندازند، که هیچ جامعهی انسانیای فقط از انسانهایی که بهطور ساده در کنار هم زندهگی میکنند پدید نمیآید. این انسانها به طبقات و گروههای اجتماعیِ گوناگونی تعلّق دارند. مترجم دراین باره دراینجا بیش ازاین نمیخواهد سخنی بگوید. خودِ نویسنده در متنِ این نوشته بهاین بحث میپردازد و خواننده میبیند که همین بحث، چه اهمیتی در تاریخ این رشتهی علمی در آلمان داشته و دارد.
# ازاین گذشته، باید بهاین نکته هم اشاره کنم: انسانشناسی، آنگونه که آقای لِپِنیِز گمان میکند ، نه فقط برای انسانِ آلمانی در سالهای دههی هفتادِ سدهی بیستمِ مسیحی در آلمان، بلکه برای خودِ انسان در همهی دورهها، از همان هنگام که این موجود توانسته خودرا به عنوان یک « نوع» موجود زنده بر روی کرهِ زمین دریابد، باری یعنی همیشه امری مُبرَم و «همچنانکنونی» بوده است !
# نمي توانم بگويم كه اين نوشته، بهترين نوشته از اين نوع بوده كه درآن سالها درآلمان چاپ شده اند. همانطوركه گفته شد، نويسندهي آن را نمي شناسم و نیز نميدانم كه اكنون چه مي كند و در بارهی آنچه که دراین نوشته گفتهاست اکنون چه مي انديشد. درپايانِ كتاب، درشرح هاي كوتاهی كه براي نويسندهگانِ مقالههاي كتاب آمده، دربارهی او هم اين شرح ِكوتاه را، كه بيش تر تزييني و رنگين بهنظر مي رسد، نوشتهاند :
« وُلف لِپِنيز درسال 1941 متولّدشد. او پروفسور در دانش/كدهی جامعه شناسيِ دانش/گاهِ آزادِ برلين است.
آثارمهم:
ماليخوليا و جامعه- 1969
نقدِ انسان شناسي(با همكاريِ ه. نولته)
انسان شناسي ِ جامعه شناسيك. مدارك و اسناد-1971
Orte des Wilden Denkens-دربارهي انسانشناسيِ كلود لِوي اشتراوس( با ه. ه. ريتِر)- 1970 »
# در ترجمهی این نوشته آن چه در ميانِ [ . . .] آمده از من است.
1383 دنبالهی ترجمه