پيش از فصول
درباره ي رَوَندِ سياه
يكي از پي آمدهاي انقلاب بهمن اين بود كه رَوَندهاي بي شماري را - كه تا پيش ازآن زمينه يا امكان روان شدن نيافته بودند ويا درنيمه راهِ خود بازايستاده بودند- درجامعه روانه ساخت. نه تنها درونِ جامعه، بل حتّي درون انسان ها هم به پهنه ي درنورديده شدنِ اين رَوَندها بدل شده بود. جوباري از هزارن جوي دراين پهنه ها روان يود. اين رَوَندها طراوت و تازه گي با خود مي آوردند ولي هم گِل ولاي و گاه حتّي بوي تعفّن هم. يكي ازاين رَوَندها كه بوي كاملا" ديگر و يكّه اي داشت، ژرف و عريض بود؛ من اين رَوندرا، روندِ سياه مي نامم. ورطه اي عظيم، كه درزيرِ پاي جامعه دهان گشود. نام ِاين رَوَند، كه مطالبِ اين نوشته را، همه ، بر مَدارِ آن به گَردش درآورده ام، درفشرده ترين شكل خود اين است :
رَوَندِ كشيده شدن و پيوستنِ ما به رَوَندِي كه درجامعه به راه افتاده بود به سوي قدرتِ سياسي؛ به سوي« قدرت » و« سياست» ؛ به سوي «سياست/مَداري» و« قدرت /مَداري» . رَوَندِ كشيده شدن و به حركت درآمدنِ مستقلِ ما به سوي قدرتِ سياسي؛ به سوي « قدرت » و « سياست» ؛ به سوي « سياست/مَداري» و « قدرت/مَداري» . رَوَندِ كشيده شدن و پيوستنِ ما به سوي« نگريستن به انسان وحقيقت و دادگري وآزادي ازدريچه ي سياست/قدرت/مداري» .
هرگونه توضيح بيش ترِ اين رَوَند، دراين جا كاري دوباره و بي هوده است؛ زيرا كه متنِ اين نوشته، سراسر، چيزي جز همين توضيح نيست.
دوره اي كه درآن هريك ازما، به هر دليلي و بهانه اي و يا سببي، گذاشتيم تا هستيِ گروهيِ ما بر مَدارِ سياست و قدرت به گردش درآيد، 5/1تا 2 سال بود ؛ از 1359/60 تا 1361/62 . دراين دوره، چيره گي آن رَوَندِ سياه بر موجوديتِ دست/جمعيِ ما ، ديگر بـُرّا و چشم ناپوشيدني شده بود.