ریچارد دِمِل ( Richard Dehmel )
شهرِ خاموش
[باقافیه]
یک شهر در درّه است،
روزی رنگپریده سپری میشود؛
دیگرچندان طولی نخواهدکشید،
تا نَه ماه نَه ستارهگان،
تنها، شب در آسمان باشد.
از همهی کوهها فشار میآوََرَد
انبوهِ مِه برروی شهر؛
نه بامی تَوانَدسَریَرآرَد، نه حیاطی نه خانهای،
نه صدایی از دُودِ آنها،
نه برجها نه پُلها.
امّا، هنگام که [آن] رهگذر را بیموهراس گرفت،
آنگاه، در خانهای چراغی روشن شد؛
و از میانِ دُود و مِه
سرودِ ستایشی، با صدایی کوتاه، آغاز شد،
از دهانی کودکانه.