The EU's Cultural Network - Iranians

The EU:s Multicultural Network - Iranians           شبکه فرهنگی ايرانيان اروپا   

                                                                             

 |صفحه نخست تابلو اعلانات|  گفتگو | بايگانی | پيوندها  |Länkar|Svenska

دفاع از حقوق بشر ، آزادی  و  دمکراسی از اهداف «شبکه فرهنگی ايرانيان اروپا» است.

قرار دادن طلاعيه ها و  لينك سايت ها به معني تاييد ديدگاه ها و محتواي آنها نيست

در باره EUCN

 EUCN در شهرهای مختلف اروپا:

گزارش تصويری از تاسيس EUCN 

فعاليت؛ پروژه

تماس با  EUCN

تماس با وب سايت

 

IKFC

کانون پژوهش فرهنگ ايران »»» 

 

 

 

گروه دوم جوانان در

پارلمان اروپا

»»»»»»

Ungdomar i

Europaparlamentet

6–8 nov. 2008

 

 

 

 اردوی 2008

در برلين

Läger 2008

i Berlin

 

گزارش اعزام جوانان به بروکسل و بازديد از پارلمان اتحاديه اروپا

Studieresa till

EU-parlamentet

 

 

گزارش  اعزام جوانان به سازمان ملل

Ungdoms resa till FN

 

 

 

گزارش اعزام جوانان به استکهلم و بازديد از پارلمان سوئد

Studieresa till

Sveriges Parlament

 

گزارش‌های تصويری

»»»

 

Dr. Lahidji

 

Ali-Ash.  Darvishian

 

Dr. H. Peyman

 

Said Madani

 

Yeshkevari

 

 

گردش علمی جوانان به استکهلم

 

محمدهادى محمدى - مصاحبه با سايت ميراث فرهنى

گزارش حمايت ايرانيان

از آموزش بچه های کار و خيابانی و ...

... »»»»»»

                

     اردوی تابستانی 2005

 1»»»   2»»»  3»»» 4»»»   

 

     گزارش کوتاه از فعاليت  کانونپژوهش در سال 2003  

 

 

 

کتابخانه‌

»»»

 

      بهاران خجسته باد!

نوزوز 85

 

 

The EU's Cultural Network - Iranians

شبکه فرهنگی ايرانيان اروپا

 

The Hjällbo's Cultural Network

شبکه فرهنگی يئلبو

 

نگاهی سبز بز "آواز آبی" عکس‌ها

 

به حسین مهینی هنرمند تبعیدی

و آلبوم "آوازهای  آبی اش"

دردهمین سال فاجعه خونین

 اکتبر ۹۸گوتنبرگ    

نازك آراي تن ساقه گلي
كه به جانش كشتم

 وبه جان دادمش آب
ای دریغا،به برم می شکند…
دست اوبردر،مي گويد با خود:
غم اين خفته چند
خواب درچشم ترم مي شكند

                                   نیمای یوش

امیرجواهری لنگرودی

amirjavaheri@yahoo.com

دی ۱۳۸۷ژانویه ۲۰۰۹

        هیچگاه روزها ی آدمیان یکدست نیست و نمی تواند باشد!

 

آدمی هیچگاه،  زندگی را با آسودگی خیال نمی تواند دنبال کند و هرروزش را یکدست ودست ناخورده، یکجورو با جلاء و همواره پروار ببیند . لااقل زندگی برای من در طی این سال‌ها، اینگونه بوده است . من خود یک تن ازاین ۶۳ تن خون آلود و زغال اندود را طی این دهسال همواره با وجودم همراه و دنبال کرده ام. همه گاه درونم را با او پر و خالی ساخته ام و زندگی برهمین روال ادامه دارد ...

حسین مهینی، دوست عزیزم بعد از ده سال محتوی جعبه دوربین عکاسی آن پایئز شوم را با چه مرارتی به صفحه صفحه ظهور رساند و کتابش کرد. به این ترتیب با هنرش به پرسش خیلی ها پاسخ گفت: حسین با این عکس ها چه می کند؟

خود همین کتاب کردن، داستانی ویژه دارد که باید از زبانش شنید. درچله نشینی دهمین سال این فاجعه فراموش نشدنی، دونسخه ازکتاب را به من رساند .

حسین چند روزپیش طی تماس تلفنی خواست به کتابفروشی اندیشه آید،تا دیداری داشته باشد. بی پرده بگویم؛ حدس‌ام این بود که می خواهد نسخه‌ای ازکارش را به من برساند. حساب کار تا حدی دستم آمده بود. چرا که هفته گذشته و درآستانه نمایش فیلم "و من ، عاشقانه گریسته ام" درکتابخانه مرکزی، آفیش تبلیغ آلبوم اش را دیدم و حتی آنرا بر دیوار محوطه سالن نمایش نصب کردم. درخلال نمایش فیلم یکی دو بار به دیدن آفیش به تماشا ایستادم تا آدرس فروش آنرا به ذهن بسپارم .

پایان کارفیلم، با اجازه حسین، آفیش را درآورده و به همراه دیگر وسایل و کتب به اندیشه آوردم. بازچندین بار ژرفکاوانه نگاهش کردم و براندازش نمودم. و برسر عنوان کتاب ( Blue Songs Göteborg) با خویشتن به فکر فرو رفتم.

با خود می‌گفتم؛ این چگونه جنایتی بود که هرکس از آن روایت خاص خود را دارد؟ شاعر، نویسنده، فیلم ساز، نقاش، عکاس، طراح، روزنامه نگار، مجسمه ساز در کنار مادر و پدر وامانده درغم ازدست دادن فرزند و یا هرخواهر و برادر درکنار دوست و آشنایی، در تعبیر خود از این جنایت، نامی را برمی‌گزینند تا عمق نگاه خود را در تعبیر دندان گیر این فاجعه به جولان درآورند.

با خود طی هفته کلنجار می‌رفتم که سری به پاساژ فمان و آدرس پخش کتاب که در آفیش آمده، بزنم و با دیدن کل عکس ها، خیالم را راحت کنم . خود این کلنجار رفتن، جان کاه بود ودردرون ام به دعوایی پُرتعب می مانست. حتی یکبار برای کاری تا نزدیکی پاساژ فمان و کتابفروشی رفتم ولی نتوانستم به تقلای درونم فائق آیم و برگشتم.

گویا خواست دیدن آلبوم دراین بود که خالق اثر یعنی دوست عکاس و هنرآفرین سالیان ام حسین مهینی، خود آنرا بر من نمایان سازد. جمعه شب ۱۹دسامبر بحث "پاتوق کتاب اندیشه" در گرامی داشت یاد ماندگار مردمان رنج و کارآذربایجان و با یاد جنبش ملی آن سامان در ۲۱ آذر و نگاهی به حکومت یکساله آن قطعه ازجغرافیای ایران، فراهم آمده بود. حسین که خود تعلق خاطری به این جنبش داشته و دارد، به اندیشه آمد و با دست کردن درکیف کارش، کتاب را دردو جلد به من واگذارد. جلدی با این یادداشت صمیمی: "به یاد گیل زاد عزیز ... با اندوه بسیار به رفعت، به امیر، به گیل یاروبه گیلک. با مهر و دوستی... حسین مهینی اکتبر ۲۰۰۸ " و جلد دیگرش را برای نگاه عمومی به کتابخانه اندیشه واگذاشت .

با دلنگرانی گفت: "نمی خواستم؛ دراین جا به تو  وابگذارم، درمنزل نگاهش کن". به او گفتم :

 " من با آدم مورد نظرتو (گیلزاد) و دوستانش هرلحظه زندگی می کنم و ناراحتی به خودم راه نمی دهم، آنسوی محل کارم تماما عکس های این آدم است و من همه روزم رابا او و آن دیگران سرمی‌کنم تا هیچگاه از او و آنهای دیگر رها نگردم". پس او خود کتاب را گشود و چند عکس را به من نشان داد. کتاب دست به دست می گشت و من تنها به جلد آن نگاه می کردم. حسین خبرداد:" روزنامه یوته بوری پستن،امروز آخرین عکس آلبوم، صحنه جلوی دادگاه را برگزید و شرحی نوشت " به هررو،طبق روال هرهفته – در فاصله بعد از استراحت-  که کتاب های تازه رسیده به اندیشه را معرفی می کنم، کارحسین مهینی را نیز معرفی کردم .

ازکتابفروشی اندیشه تا خانه با خودم کلنجار می‌رفتم که آیا کارحسین را همین امشب به " رفعت" رفیق و شریک سالیان زندگی ام بنمایانم یا نه؟. فردای آنروز نگاهم درآسودگی خیال و اندیشه کردن به این مهم، برآنم داشت تا درفراخنای درازو طولانی ترین شب سال یعنی اولین شب دی ماه، شب چله۱۳۸۷برابربا بیستم دسامبر ۲۰۰۸ با آلبوم گره خورد و من واو که چون همیشه دربود و نبود بچه ها در کنارهم ایم ، کتاب را در برابرمان گشودیم با اندوهی عمیق و به جان، به دیدن عکس ها نشستیم.

می توانم بگویم؛ ازمجموعه ۵۷ عکس سیاه و سفید، که تماما به روایت تصویری فاجعه پرداخته، دنیا دنیا حرف و حدیث را می توان به میان آورد.

من تا به امروز به دفعات گفته و نوشته ام ؛ پذیرفتن واقعیت مرگ، علیرغم حقیقی نامیدن آن ، همه گاه به معنی پذیرش وجودی و حقانیت هستی آن نیست، خاصه اگراین مرگ ازپس واقعه ای ناخوشآیند و نابکارانه اتفاق افتاده باشد. خود مرگ، تن دادنی است به واقعه ای کُشنده، دردناک وهمواره درطبیعتی بیکران وبه شکلی اندوهبارخود را باز می نمایاند! 

برای من که در تمامی این دهسال، تیماردار روزانه فراموش نشدنی آن فاجعه ام، انگار درجای جای آلبوم " آوازهای آبی گوتنبرگ " جا گرفته ام. آلبومی که من به دلخواه دل ملال آلوده م، این مجموعه را نه تنها" آوازآبی" بلکه شعر و "چهچه آبی یوته بوری درپائیز غم افزای آسمان سوئد" نام نهاده ام. انگار نظاره گرخالی شدن خود در برابر مرگی ام، که علیه موجودیت، بخشی از زندگی ام دراین تبعید ناخواسته و ناگزیرم به ظهور رسید ومن امروز و هرروز با آن زندگی می کنم.

 برای من تجربه این رُخداد با نوعی کشش همراه است. آرام و موزون و درونی و در نوع خود همزادیست  که بیشتر با درونم  همنشین است.

درنمابرعکس‌ها ، تبلور جامعه ای کوچک که همه و همه شانه‌های خود را تکیه گاه ریزش اشک‌های آدمیانی کرده اند که فرزند یا کس و کاری را در این فاجعه از دست داده اند. همه چشم ها در چشم خانه به دوردست‌ها می‌نگرد تا شاید دراین میان تابوت گمشده خود را بازیابد.

روحیه ها درعکس ها مشابه هم نیست. یکی غمگین است و دیگری خشمگین. یکی ناسزا می گوید، دیگری خیره می نماید. یکی دیگری را تسلی می دهد و یکی با آن دیگری از روی درماندگی، پرخاش می کند و همه اینها از عمق نگاهها پیداست. هر چند اینهمه درسطح، صریح وبی پروا به چشم نمی آید.آبی چشمان کسی رانمی توان دید، بلکه فروغ ناکجای زندگی ایست که درصافی عکس ها خود را بازمی نمایاند تا جنایت آفریده شده ، بفراموشی راه نبرد.

تمامیت آنچه در عکس ها دیده می‌شود ازسویی بار واقعه این دوره را برای ما، خجلت و شرمساری آن جنایت هولناک را برای آفرینندگان آن فاجعه و بی توجه‌ای مسئولینی را به‌ نمایش می گذارد که بی هیچ کنترلی برای سالم سازی فضای چنین محیطی راه نبردند. از سوی دیگر، شرم بزرگتر را برای سیاست گذارانی باقی گذاشته است که موج عظیم انسانی جوانان مشعل بدست را انگاز نمی‌بینند.

 توضیح آنکه پس ازآن فاجعه، بیشمارانی ازجوانان برومند شهر با مشعل هایی دردست ، دریک راه پیمایی شکوهمند، محلی را به تسخیر خویش در آوردند تا آنجا را به  کلوپ امن خویش بدل سازند . جوانانی که  منطقی ترین خواست شان، داشتن کلوپ جوانان درمرکزی ترین منطقه شهر بود. اما متاسفانه شهرداری شهر آن محل را ازچنگ جوانان درآورده و آن فضا را به قمارخانه ( کازینوی ) بدل می سازد. تا لابد ازدرآمد مالیاتی این مرکزقمار، شهر را آبادان گردانند ... چنانچه پافشاری و یکدندگی ما خانواده‌ها و انجمن (BOA) نبود در دهمین سال این جنایت، سنگ فرش نمای این ۶۳ تن در مقابل ساختمان جنایت نیز، برپا نمی گشت، چرا که سیاست گذاران کلا با عینک خویش "سیاست مدارانه" می خواهند، جامعه ابعاد این جنایت را به فراموشی بسپارد!!

دراین میان، غم باشد یا خشم، سرخوردگی باشد یا دلزدگی، شور عاطفی باشد یا شعور انسانی ، همه و همه نگاهی ایست که آدمی انتظار دارد، جامعه در برابرعمق این فاجعه فراموش نشدنی، بدان پاسخ شایسته دهد. چرا که فرزندان ما درفضای دود آلود آن شب، گزینش خود رابر خلاف ما بزرگترها بدور از انتخاب خودی ناخودی کردن، انتخاب های ما (مادران / پدران) تنها در درون هم تنیده‌گی خویش به گسترده گی حضور ۱۹ملیت جای داده اند . به راستی می توان باور داشت جدا از صف بندی‌های مختلف ما آدم بزرگ ها با همه‌ی اما و اگرهایش، رابطه ی انسانی برای بچه ها، نخستین انگیزه های دوست داشتن است، بی هیچ مجامله‌یی . انگار مولوی از زبان صمیمانه ی آنها سخن می گوید: " همدلی ، از همزبانی خوشتر است "

آلبوم حسین مهینی مرا و ما را درتنگنای کشاکش و رو دررویی همه تلاش هایمان از یکسو و درصحنه بودن جوانان شهر ازسوی دیگر، بر آن می‌دارد که ارزش نموداری این فاجعه را در راستای درس آموزی از آن به روز نگه‌داریم تا چنین فاجعه ای هیچگاه درحیات بشری تکرار نگردد.

هنرعکاسی حسین مهینی، هنرمند تبعیدی دلسوخته، به واقع مضمون اسطوره ای جوان مرگی را که در زندگی آدمیان سخت پُرتعب می نماید، آنچنان در ذهن هر بیننده‌ای متبادر می گرداند که انگار برشی از زندگی یکایک آنان و ما را با خود داشته و دارد .از دیگر مشخصات کتاب، وجه دو زبانه بودن کتاب (انگلیسی–سوئدی) آن است که چنانچه خوب توزیع گردد، ابعاد اندوه بار این جنایت را گسترش بیشتری می بخشد. به باور من؛ مفهوم نهفته در آلبوم سیاه و سفید پیش روی در" چهچه آبی "  آن پائیز شوم یک پیام است وآن اینکه:  جنایت ۲۹ اکتبر ۱۹۹۸گوتنبرگ (سوئد) و مرگ ۶۳ نوجوان از ۱۹ملیت را فراموشی نشاید!

من به سهم خویش، آلبوم عکس حسین مهینی را به مانند یادگاری صمیمی و خویشتندارانه ، دربرابر آن واقعه شوم، همواره درکتابخانه ام با خود خواهم داشت تا یادمان همه آن جوانان رادربرابرم زنده بدارم . کوتاه سخن آنکه: حسین مهینی با آلبوم عکس های اش، موجودیت و واقعیت این رُخداد زندگی سوز را با زبان تصویربرداری مسئولانه و بی کمترین کلامی، درعکس های خود بدل به هستی فراموش نشدنی کرد.

به زبان  نیمای یوش  :

... غم اين خفته چند
خواب درچشم ترم مي شكند....

Dr. S. Irandost

 

Dr. F. Raisdana

 

Moradi_Kermani

 

  H. Mohammadi

 

Parsa & Jazaeri

 

Maryam  Moktari

 

Hasan Shariatmadari

 

Workshop

 

8 Mars

 

Zoherh Ghaeini

 

Konsert för fred

 

Nowrowz

 

   اردوی تابستانی 2004

 1 >>   3 >>  2  >>  4 >>   5 >>   6 >>

 

Volleyball

 

جلسه تاسيس شبکه فرهنگی ايرانيان اروپا

 

 

شبکه فرهنگي ايرانيان اتحاديه اروپا، ( EUCN نهادی است غير انتفاعی و متشكل  از انجمن ها و كانونهای باورمند به دمکراسی، آزادی و منشور جهانی حقوق بشر ؛  كه در زمينه های فرهنگی، اجتماعی و حقوق بشر در كشورهای اتحاديه اروپا فعاليت دارند.  اولين نشست EUCN در تابستان 2001 برگزار شد. و  اساسنامه و اهداف آن پس از يک سال گفتگو و تبادل نظر ؛  در نشست عمومی  تاريخ 29 تا 31 ژوئيه 2002 در يون شوپينگ - سوئد؛با شرکت نمايندگان تعداد زيادی از انجمن های ايرانی از کشورهای:  آلمان؛ اطريش؛ ايتاليا؛ انگلستان؛ دانمارک؛ سوئد؛ نروژ ؛ هلند و ... ؛ بررسی و تصويب شده است.  از جمله اهداف   EUCN - شناخت و دستيابی به علايق و نقطه نظرهای مشترک ؛ تبادل تجربه، اطلاعات و دانش  و گسترش همکاری بين انجمن های فعال در کشورهای  اتحادیه اروپا و دفاع از حقوق بشر، آزادی و دمکراسی  می باشد

Copyright © 2003 IKFC. - All rights reserverad. Contact:IKFC

 | Länkar|Svenska تابلو اعلانات|  گفتگو | بايگانی| پيوندها |صفحه نخست